شعر مولانا
تو مبین اندر درختی یا به چاه تو مرا بین که منم مفتاح راه
سر پنهان است اندر صد غلاف ظاهرش با توست باطن بر خلاف
تو مبین اندر درختی یا به چاه تو مرا بین که منم مفتاح راه
سر پنهان است اندر صد غلاف ظاهرش با توست باطن بر خلاف
مقدمه
مراد ازخودسازی، مبارزه با نفس، ریاضت و ادب کردن نفس و مهارکردن قوای نفسانی و تحت سیطره عقل و شرع قرار دادن آن است؛ همان که در روایات از آن به جهاد با نفس و جهاد اکبر یاد می شود.
زمینه های خودسازی
باتوجه به اینکه در ماه مبارک رمضان خدای سبحان برای همگان دعوت نامه فرستاده و همه لوازم و امکانات پذیرایی را فراهم کرده است، می توان موارد زیر را از زمینه های خودسازی بر سر سفره ضیافت الهی برشمرد:
1- امداد الهی
طبق حدیث نبوی انسان درانجام هرکاری باید ازخداوند استعانت بطلبد تا بتواند آن را به بهترین شکل انجام دهد[1]، با توجه به این حقیقت آیا برای کاربزرگی همچون تهذیب نفس و خودسازی نیاز به مدد و استعانت الهی نیست؟ انسان هرچه دراین راه از استعانت الهی کمک بگیرد بهتر می تواند درساختن نفس موفق شود. قرآن کریم می فرماید:
وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ ما زَکی مِنْکُمْ مِنْ أَحَدٍ أَبَداً وَ لکِنَّ اللَّهَ یُزَکِّی مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ سَمیعٌ عَلیمٌ (نور: 21)
و اگر فضل خدا و رحمتش بر شما نبود، هرگز هیچ کس از شما پاک نمی شد، ولی [این ] خداست که هر کس را بخواهد پاک می گرداند و خدا [ست که ] شنوای داناست.
از سوی دیگر خدای سبحان به استعانت از روزه فرمان داده، می فرماید:
یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اسْتَعینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ إِنَّ اللَّهَ معَ الصَّابِرینَ (بقره: 153)
ای کسانی که ایمان آورده اید، از شکیبایی و نماز یاری جویید زیرا خدا با شکیبایان است.
به تصریح مفسّران مراد از صبر در اینجا روزه است و بدون تردید روزه از زمینه های بسیار مهم در تهذیب نفس و عامل دستیابی به تقوا به حساب می آید و امداد و نصرت الهی برای خودسازی در ماه مبارک رمضان بیشتر شامل حال انسان می شود.
2- ارتباط با اهل بیت(ع)
از زمینه های مهم در خود سازی ارتباط با اهل بیت(ع) است. گونه های این ارتباط عبارتند از: آشنایی با سخنان آنان، خواندن زیارت نامه ها، نگهداری حرمت آنها، شرکت درمجالس (عزا و شادی )آنها، زیارت قبورشان و زیارت محبّان آنها. درروایات وارد شده است که اگرمردم را با سخنان ما آشنا کردید آنها از آن اسقبال خواهند کرد. زیارت نامه ها موجب محبت و نزدیکی به اهل بیت(ع) است و محبت، کاهش مخالفت آنان را در پی خواهد داشت.
در ماه مبارک رمضان این امکان برای روزه داران فراهم است که خود را با اهل بیت( پیوند بزنند؛ چرا که در برخی از شب ها زیارت مخصوص امام حسین(ع) و دعای معروف «اَللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِکَ الْحُجةِ بْنِ الحَسَنْ.. . » در شب بیست و سوم وارد شده است. شرکت در مراسم عزاداری امیرالمؤمنین (، توفیق رفتن به مجالس وعظ و سخنرانی و شنیدن روایات معصومین (ع) همه از برکات ماه مبارک رمضان است که ارتباط انسان با اهل بیت(ع) و در نتیجه امکان تهذیب نفس را برای انسان مهیا می سازد.
3- همّت انسان
از آنجا که در ماه مبارک رمضان انسان خویشتن را به تشنگی وگرسنگی تمرین می دهد، شهوت در انسان فروکش می کند، مراقبت بیشتری در دوری از گناه صورت می گیرد و دل ها بر اثر روزه رقیق تر می گردد و از نظر روحی و روانی آمادگی و همّت بیشتری در انسان برای خودسازی ایجاد می شود.
خدای سبحان نیز وعده کرده، هرکس در راه او مجاهدت ورزد، راه های خود را به او بنماید و به سعادت و کمال نایلش سازد، چنان که در آیه ای می فرماید:
وَ الَّذینَ جاهَدُوا فینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنینَ (عنکبوت: 69)
و کسانی که در راه ما کوشیده اند، به یقین راههای خود را بر آنان می نماییم و در حقیقت، خدا با نیکوکاران است.
در این آیه رسیدن به هدایت، مشروط به دوچیزدانسته شده است: اول؛ سعی وتلاش و دوم؛ در راه خدا بودن. بدیهی است که انسان تا چیزی را نخواهد به جایی نخواهد رسید.
عارف فرزانه مرحوم آقای بید آبادی به هنگام نوشتن نامه ای به یکی ازدوستان خود، ابتدا به نقش همّت انسان اشاره می کند و می نویسد:
ای برادر و محبوبم! اگر بنده خدایی، همّت بلند دار.. . هشدار که مرد با همّتش پرواز می کند؛ همان گونه که پرنده با دوبالش. [2]
4- زمان
انسان در هر سن وسالی مبارزه با نفس را آغاز کند، پسندیده است، ولی بهترین وقت برای شروع خودسازی، نوجوانی و جوانی می باشد. انسان هایی که به تکامل رسیده اند، خودسازی را اززمان نوجوانی و جوانی شروع کرده اند؛ زیرا صفات رذیله کمتردردل آنها اثر کرده واگرهم اثر کرده باشد زودتر بیرون خواهد رفت.
همچنین خودسازی در بعضی از زمانها بهتر از زمان دیگر صورت می گیرد، برای مثال ماه مبارک رمضان -که موانع راه تا حدودی برداشته شده است- زمان بسیار مناسبی برای خودسازی است.
5- مکان
نقش مکان را نیز در خود سازی نباید نادیده گرفت. برای نمونه مساجد نقش مهمی در خود سازی ایفا می کنند و حضور در مسجد مخصوصاً در ماه مبارک رمضان می تواند تأثیر بسزایی در خود سازی انسان داشته باشد.
قرآن در باره نقش مسجد نسبت به کسانی که قصد خود سازی و طهارت نفس را دارند می فرماید:
فیهِ رِجالٌ یُحِبُّونَ أَنْ یَتَطَهَّرُوا وَ اللَّهُ یُحِبُّ الْمُطَّهِّرینَ(توبه: 108)
در آن، مردانی اند که دوست دارند خود را پاک سازند.
مسجد محل پاک سازی روح و محل زیارت خدا و محبان خداست. امام حسن مجتبی(ع( وقتی به درب مسجد می رسید، سر خود را بلند کرده، می فرمود:
إِلَهِی ضَیْفُکَ بِبَابِکَ یَا مُحْسِنُ قَدْ أَتَاکَ الْمُسِی ءُ فَتَجَاوَزْ عَنْ قَبِیحِ مَا عِنْدِی بِجَمِیلِ مَا عِنْدَکَ یَا کَرِیم. [3]
بار خدایا! مهمان تو بر در خانه ات قرار گرفته است، ای خدای نیکوکار! شخص گنه کار نزد تو آمده، ای پروردگار کریم! از گناهان من بخاطر آن نیکوئی هائی که داری درگذر.
بدیهی است که مهمان در حضور صاحب خانه بعضی از کارهای خلاف شأن را مرتکب نمی شود. دیگر مکان ها مانند مشاهده مشرفه و قبور امامان معصوم(ع) و امامزاده ها، قبور شهدا، علما و مؤمنان، مجالس علما و محافل انس با قرآن نیز زمینه کاهش گناه و خودسازی را برای انسان فراهم می کنند.
الف) رمضان نام یکی از ماههای قمری است و معنای لغوی آن سوزانیدن است پیامبر فرمودند نام این ماه رمضانگذاشته شده زیرا گناهان را میسوزاند یکی از نامهای خداوند نیز رمضان است. در این ماه قرآن وانجیل و تورات وزبور نازل شدهاند و یکی از چهار ماهی است که خداوند جنگ را در آن حرام فرموده (مگر جنبه دفاع داشتهباشد).
ب ) قرآن میفرماید: «ما روزه را بر شما واجب کردیم همانگونه که بر پیروان ادیان» گذشته واجب نمودیم تا متقیگردید»، (بقره) پس فلسفه اصلی وجوب روزه تقویت تقوای الهی و ایجاد رابطه بین بنده و خالق است.
ج ) معنای این که ماه رمضان ماه میهمانی خدا است. این است که خداوند بندگان خود را در این ماه پذیراییمینماید و پذیرایی خداوند عبارت است از برکت، رحمت، مغفرت، تسبیح حساب کردن نفس کشیدن، عبادتحساب کردن خواب، قبول نمودن اعمال استجابت دعا و… که همگی از روایات فهمیده میشوند، (ترجمه میزانالحکمه،ج ۵، ص ۲۱۳۰).
هرگاه خواستید کلمه ای ناخوشایند به زبان آورید
به کسانی فکر کنید که قادر به تکلّم نیستند.
قبل از اینکه بخواهید از مزّه ی غذای تان شکایت کنید،
به کسی فکر کنید که اصلاً چیزی برای خوردن ندارد.
پیش از آنکه از زندگی تان شکایت کنید،
به کسی فکر کنید که خیلی زود هنگام، از دنیا رفته
قبل از آنکه از فرزندان تان شکایت کنی،
به کسی فکر کنید که آرزوی بچّه دار شدن دارد
پیش از نالیدن از مسافتی که مجبورید رانندگی کنید،
به کسی فکر کنید که مجبور است همان مسیر را پیاده طی کند.
و پیش از آنکه از شغل تان خسته شوید
و از آن شکایت کنید
به افراد بیکار و ناتوان
و کسانی که در آرزوی داشتن شغل شما هستند
فکر کنید.
زندگی،یک نعمت است با غر زدن و نالیدن به کام خودتان و اطرافیان تلخش نکنید
گویند در بنی اسرائیل، مردی بود که می گفت من در همه عمر خدا را نافرمانی کرده ام و بس گناه و معصیت که از من سر زده است، اما تاکنون زیانی و کیفری ندیده ام.
اگر گناه جزا دارد و گناهکار باید کیفر بیند، پس چرا ما را کیفری و عذابی نمی رسد!؟
در همان روزها، پیامبر قوم بنی اسرائیل نزد آن مرد آمد و گفت خداوند می فرماید که ما تو را عذاب های بسیار کرده ایم و تو خود نمی دانی!
آیا تو را از شیرینی عبادت خود محروم نکرده ایم؟
آیا درِ مناجات را بر روی تو نبسته ایم؟
آیا امید به زندگی خوش در آخرت را از تو نگرفته ایم؟
عذابی بزرگ تر و سهمگین تر از این می خواهی؟
پیرمردی که شغلش دامداری بود، نقل میکرد:
گرگی در اتاقکی در آغل گوسفندان ما زاییده بود و سه چهار توله داشت و اوائل کار به طور مخفیانه مرتب به آنجا رفت و آمد می کرد و به بچه هایش میرسید ، چون آسیبی به گوسفندان نمیرساند وبخاطر ترحم به این حیوان و بچههایش، او را بیرون نکردیم، ولی کاملا او را زیر نظر داشتم.
این ماده گرگ به شکار میرفت و هر بار مرغی، خرگوشی ، برهای شکار میکرد و برای مصرف خود و بچههایش می آورد.
اما با اینکه رفت آمد او از آغل گوسفندان بود، هرگز متعرض گوسفندان ما نمیشد.
ما دقیقا آمار گوسفندان وبره های آنها را داشتیم وکاملا” مواظب بودیم، بچهها تقریبا بزرگ شده بودند.
یکبار و در غیاب ماده گرگ که برای شکار رفته بود، بچههای او یکی از برهها را کشتند!
ما صبرکردیم، ببینیم چه اتفاقی خواهد افتاد؛ وقتی ماده گرگ برگشت و این منظره را دید، به بچههایش حملهور شد؛ آنها را گاز می گرفت و میزد و بچهها سر و صدا و جیغ میکشیدند و پس از آن نیز همان روز آنها را برداشت و از آغل ما رفت.
روز بعد، با کمال تعجب دیدیم، گرگ، یک بره ای شکار کرده و آن را نکشته و زنده آن را از دیوار آغل گوسفندان انداخت رفت.»
این یک گرگ است و با سه خصلت:
درندگی
وحشیبودن
و حیوانیت
شناختهمیشود
اما میفهمد، هرگاه داخل زندگی کسی شد و کسی به او پناه داد و احسانکرد به او خیانت نکند و اگر ضرری به او زد جبران نماید
هر ذاتی رو میشه درست کرد،جز ذات بد….!!
بهلول و ابوحنيفه
روزى بهلول از مجلس درس ابوحنيفه گذر مى كرد او را مشغول تدريس ديد و شنيد كه ابوحنيفه مى گفت حضرت صادق عليه السلام مطالبى ميگويد كه من آنها را نمى پسندم اول آنكه شيطان در آتش جهنم معذب خواهد شد در صورتيكه شيطان از آتش خلق شده و چگونه ممكن است بواسطه آتش عذاب شود دوم آنكه خدا را نمى توان ديد و حال اينكه خداوند موجود است و چيزيكه هستى و وجود داشت چگونه ممكن است ديده نشود سوم آنكه فاعل و بجا آورنده اعمال خود بنى آدمند در صورتيكه اعمال بندگان بموجب شواهد از جانب خداست نه از ناحيه بندگان بهلول همينكه اين كلمات را شنيد كلوخى برداشت و بسوى ابوحنيفه پرت كرده و گريخت اتفاقا كلوخ بر پيشانى ابوحنيفه رسيد و پيشانيش را كوفته و آزرده نمود ابوحنيفه و شاگردانش از عقب بهلول رفتند و او را گرفته پيش خليفه بردند بهلول پرسيد از طرف من بشما چه ستمى شده است ؟ ابوحنيفه گفت كلوخى كه پرت كردى سرم را آزرده است بهلول پرسيد آيا ميتوانى آن درد را نشان بدهى ابوحنيفه جواب داد مگر درد را مى توان نشان داد بهلول گفت اگر بحقيقت دردى در سر تو موجود است چرا از نشان دادن آن عاجزى و آيا تو خود نمى گفتى هر چه هستى دارد قابل ديدن است و از نظر ديگر مگر تو از خاك آفريده نشده اى و عقيده ندارى كه هيچ چيز بهم جنس خود عذاب نمى شود و آزرده نمى گردد آن كلوخ هم از خاك بود پس بنا بعقيده تو من ترا نيازرده ام از اينها گذشته مگر تو در مسجد نميگفتى هر چه از بندگان صادر شود در حقيقت فاعل خداوند است و بنده را تقصير نيست پس از اين كلوخ هم از طرف خداوند بر سر تو وارد شده و مرا تقصيرى نيست .
ابوحنيفه فهميد كه بهلول با يك كلوخ سه غلط و اشتباه او را فاش كرد در اين هنگام هارون الرشيد خنديد و او را مرخص نمود
روضات الجنات و شجره طوبى
?حکایت خیلی از ماها??
?روزگاری ساعت سازی بود که ساعت هم تعمیر می کرد.
?روزی مردی با ساعتی خراب وارد مغازه شد. گفت:« ساعتم خراب شده. فکر می کنید میتوانید تعمیرش کنید؟»
?ساعت ساز جواب داد:« سعی خودم را میکنم.»
?مرد گفت:« متشکرم ، اما این ساعت برای من خیلی ارزشمند است.» و ساعتش را برداشت و رفت.
?بعد از او مرد دیگری وارد مغازه شد. گفت:« ساعتم کار نمیکند ، اما اگر این چیز کوچک را اینجا بگذاری و آن یکی را هم اینجا ، مطمئنم دوباره مثل روز اولش کار میکند.»
?ساعت ساز چیزی نگفت. ساعت را گرفت و همان کاری را کرد که مرد گفته بود.
?ظهر نشده بود که باز مرد دیگری وارد مغازه شد و گفت…
« یک ساعت دیگر برمی گردم تا ببرمش.» این را گفت و مغازه را ترک کرد.
?قبل از اینکه مغازه را ترک کند ، چهارمین مرد وارد مغازه شد. گفت:« قربان ، ساعتم کار نمی کند. من هم چیزی راجع به تعمیر ساعت نمی دانم. لطفا هروقت آماده شد خبرم کنید.»
?به نظر شما از میان چهار مردی که به مغازه آمدند ، کدام یک ساعتش تعمیر شد؟؟؟
?ما اغلب مشکلاتمان را نزد خدا می بریم و پیش از بازگشت آنها را با خود بر می گردانیم.
??گاهی برای خدا تعیین می کنیم که چگونه گره از کار ما بگشاید.
برای خدا زمان تعیین می کنیم که تا چه زمانی باید دعای ما را برآورده سازد.
درست مثل مردانی که به ساعت سازی آمدند.
?باید مشکل را به خدا واگذار کنیم. او خود پس از حل آن ما را خبر میکند. خداوند همیشه وقت شناس است…
*زرنگ بازی*
بعضی ها هم فکر می کنند خیلی زرنگند!
راننده تاکسی، صد تومان بقیه کرایه را به بهانه نداشتن پول خرد پس نمی دهد؛
بقال محل، دویست تومان اضافه پولت را شکلات پنجاه تومنی می دهد؛
گوشت فروش به جای گوشت خالص، برایت چربی داخل گوشت چرخکرده می ریزد؛
کارمند به جای انجام منظم کارهایش و تکریم ارباب رجوع در ساعت اداری به کارهای عقب افتاده دانشگاهش می رسد؛
دیگر خدا نیارد آن روزی را که پزشک یا مهندسی بخواهد زرنگ بازی در بیاورد.
مگر نه این است که رزق هر کسی در هر روزی معلوم است؟پس چرا بعضی ها قبل از خوردن لقمه، آن را در نجاست (فعل حرام) می زنند و می خورند؟
إِنَّ اللَّهَ یَرْزُقُ مَنْ یَشَآءُ بِغَیْرِ حِسابٍ( ۳۷ آل عمران)
یقیناً خداوند به هر کس بخواهد ، بی حساب روزی می دهد.
#رزق
*بگو چشم*
●وقتی پزشکان می گویند: شیر بخورید، می گوییم: چشم.
وقتی هم می گویند: شیر برای بیماریت ضرر دارد و نخورید،باز هم می گوییم: چشم.
●وقتی نصاب لباسشویی می گوید: بیش از این مقدار لباس نریزید توی ماشین،می گوییم: چشم.
●وقتی کارخانه اتومبیل سازی در کاتالوگ می نویسد در مدت آب بندی خودرو از فلان سرعت به بالا نرانید، می گوییم: چشم.
○وقتی خدا می گوید: نماز بخوان، می پرسیم چرا؟
○وقتی می گوید: روزه بگیر، می پرسیم چرا؟
به راستی چرا انقدر در مقابل خدا درشتی می کنیم؟
وَكَفَىٰ بِاللَّهِ وَلِيًّا وَكَفَىٰ بِاللَّهِ نَصِيرًا(۴۵نسا)
و کافي است که خدا ولي شما باشد، و کافي است که خدا ياور شما باشد.
دلارام*
کودک یک ساله،در اوج گریه هم که باشد، وقتی مادرش را ببیند آرام می شود. چرا که مادر، احساس امنیت به او می دهد. بچه می داند که هر اتفاقی برایش بیافتد، باز هم مادر در کنارش خواهد ماند.
دل ما هم برای خدا همینطور است. خدایی که مهربان تر از مادر و دلسوزتر از پدرست.
برای آرام شدن دل های بی قرارمان، فقط کافیست صدایش کنیم. روحمان فقط در کنار خداست که آرام می گیرد.
أَلا بِذِكرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ القُلُوبُ(28 رعد)
بدانید که با یاد خدا دلها آرام می گیرد.
ه دعای مستجاب ?
امام صادق عليه السلام:
سه دعاست كه از درگاه خداوند متعال رد نمى شود:
1️⃣ دعاى پدر براى فرزندش، هر گاه كه به او نيكى كند، و نفرينش در حقّ او، آن گاه كه از او نافرمانى نمايد؛
2️⃣نفرين ستم ديده در حقّ كسى كه به او ستم كرده است، و دعايش براى كسى كه انتقام او را از ستمگرى گرفته است؛
3️⃣ و دعاى مرد مؤمن براى برادر مؤمنش كه به خاطر ما به او كمك [مالى] كرده است و نفرينش درباره وى، هر گاه بتواند به او كمك [مالى ]كند و برادرش به آن كمك نياز شديد داشته باشد و وى كمكش نكند…
? بحارالأنوار ج 74 ص 396
? آثار وعواقب بی توجهی به نماز ?
رسول خدا (ص) فرمود: ای فاطمه جان! هر کسی از مردان و زنان نمازش را سبک بشمارد،خداوند او را به پانزده بلا مبتلا می سازد. (شش مورد در دنیا، سه مورد در وقت مرگ، و سه مورد آنها در قبر و سه مورد در قیامت)
? اما آن شش بلایی که در دنیا دامنگیرش می شود:
①⇜ خداوند برکت را از عمرش می برد.
②⇜ خداوند برکت را از رزقش می برد.
③⇜ خداوند عز و جل سیمای صالحین را از چهره اش محو می کند.
④⇜ هر عملی که انجام می دهد پاداش داده نمی شود.
⑤⇜ دعایش به آسمان نمی رود.
⑥⇜ بهره ای از صالحین برای او نیست.
? اما آن سه بلایی که هنگام مرگ گرفتارش خواهد شد:
①⇜ ذلیل از دنیا می رود.
②⇜ هنگام مرگ در حال گرسنگی خواهد بود.
③⇜ تشنه از دنیا خواهد رفت، اگر چه آب نهرهای دنیا را به او بدهند .
? اما آن سه بلایی که در قبر دامنگیرش می شود:
①⇜ خداوند ملکی در قبر برای او می گمارد تا او را زجر دهد.
②⇜ قبرش برای او تنگ خواهد شد.
③⇜ گرفتار ظلمت و تاریکی قبر خواهد شد.
? اما آن سه بلایی که در روز قیامت گرفتارش خواهد شد:
①⇜ خداوند ملکی را موکل می سازد تا او را با صورت بر زمین بکشد، در حالی که خلایق تماشا می کنند.
②⇜ محاسبه اعمالش به سختی انجام می شود .
③⇜ خدا به نظر لطف به او نمی نگرد و برای اوست عذاب همیشگی.
? مسند فاطمه الزهراء، ص235
یک دقیقه سکوت…
بخاطر خجالت کشیدن مردی که درآمدش کفاف زندگیشو نمیداد چه برسد به خرید عید و پای رفتن به خونه رو نداشت!
یک دقیقه سکوت…
بخاطر شرمندگی مردی که لباس چروکیده دست دوم رو بنام جنس خارجی تن بچش کرد برویش خندید و در خفا اشک ریخت!
یک دقیقه سکوت…
بخاطر زنی که با شرافت تمام غرورش را زیر پا گذاشت و خونه تکونی دیگران رو انجام داد و خانم خونه اربابی کرد براش ولی تسلیم هیچ نامردی نشد!
یک دقیقه سکوت…
بخاطر تبسم مصنوعی بر کنج لب زنی که چرخ کرده سنگدونی مرغ رو بجای گوشت چرخ کرده بخورد بچه در آرزوی کبابش داد!
یک دقیقه سکوت…
بخاطر مستاجری که سردرد رو بهونه کرد و دستمال بر سر بست و پتو بر سر کشید و گریه کرد برای عید که صاحبخونه در قبال اجاره های عقب افتاده جوابش کرده بود!
یک دقیقه سکوت…
بخاطر بچه ای که خجالت کشید و تو کوچه نیومد و با حسرت از لای در همبازی های لباس نو بر تن رو دید زد زیر گریه!
یک دقیقه سکوت….
به خاطر انسانیت که این روزا مرده ولی تو میتونی اونو زنده کنی…
خدایا این روزا هوای خیلیا رو داشته باش?
احتیاج به زبان خارجی
?بحمدالله امروز که ما از آن قیدوبندها رهایی پیدا کرده ایم باید توجه به این معنا داشته باشیم که امروز حوزه ها با دیروز حوزه ها فرق دارد. امروز حوزه ها برای دنیا، الآن دنیا یک تحولی پیدا کرده است که کأنّه عائلۀ واحده شده است. این صحبتی که من الآن برای شما می کنم ممکن است که بعد از دوساعت دیگر در امریکا هم منعکس بشود و همین طور هر مطلبی که در ایران واقع می شود در همۀ دنیاپخش می شود. یعنی یک کسی اگر صدا بکند به صدای عادی، صدای او قبل از اینکه به آخر این مجلس برسد به امریکا رسیده است. وضع اینطور شده، دنیا کأنّه همه مجتمع شده است در یک محصورۀ کوچکی از حیث جهات.
ما امروز نمی توانیم مثل سابق فکر کنیم، ما سابق تبلیغاتمان محصور به ایران بود. گاهی اتفاق می افتاد که در یک جای دیگر هم می رفتند اما گاهی بود، خیلی کم. و تبلیغات آن قدری که برای خارج لازم است برای داخل کمتر از او لازم است. شمامی بینید که امروز همۀ تبلیغات دنیا بر ضد اسلام است؛ با اسم ضدیت با جمهوری اسلامی اصل اسلام را محکوم می کنند. صورت اسلام را به یک صورت دیگری در آورده اند که غیر واقعیت اوست.
پیشتر احتیاج به زبان، زبانهای خارجی نبود، امروز احتیاج است به این،
?یعنی جزو برنامه تبلیغات مدارس باید زبان باشد، زبانهای زنده دنیا، آنهایی که در همه دنیا شایع تر است.
?این باید یکی از چیزهایی باشد که در مدارس دینی ما که می خواهند تبلیغ بکنند،
? این امروز محل احتیاج است، مثل دیروز نیست که ما صدامان از ایران بیرون نمی رفت. امروز ما می توانیم در ایران باشیم و به زبان دیگری همه جای دنیا را تبلیغ کنیم، در همه جا مبلغ باشیم.
??????شما نمی توانید بروید در انگلستان برای انگلیسی ها با زبان فارسی تبلیغ کنید یا در امریکا این طور یا در شوروی. شما باید با زبان اهلی آنها تبلیغ کنید، و این از امور لازمه ای است که پیشتر نمی شد اسمش را برد، و حالا می بینیم جزو لازم هاست و واجبات است که باید عمل بشود. **************************مظلومیت اسلام و موظف بودن به تبلیغ آن
و ما موظفیم که اسلام را در همه جای دنیا معرفی کنیم. اسلام مظلوم است الآن در دنیا، غریب است در دنیا. ما یک دسته کوچکی هستیم، تبلیغاتمان ناقص، مبلغ کم داریم و آنها همه رسانه های گروهی دست شان است و هر چه می خواهند پول های زیادی هم دارند و خرج این کارها را می کنند. ما مع ذلک نباید مأیوس بشویم. ما با همین عده قلیل همان طوری که آن قدرت بزرگ شیطانی محمد رضا را که دنبالش همه قدرت ها بود به همت همین جوان های ایران شکستیم و کنارش زدیم و اسلام را ان شاء اللَّه به آن طوری که خواست خداست در اینجا پیاده خواهیم کرد، و مشغول پیشرفت در این امر هستیم. ما نمی گذاریم دیگر کسی اینجا بیاید. و من امیدوارم که همان طور که اینها شد، با همت والای دانشگاه و فیضیه تبلیغات دامنه دار پیدا بشود، و در یک مدت کوتاهی ان شاء اللَّه تبلیغات به جایی برسد که همه دنیا را ما پر از مظاهر اسلامی بکنیم.
از خدای تبارک و تعالی سلامت و سعادت همه آقایان را خواستارم. و امیدوارم که در این مشروعی که همه اشتغال به آن دارند و آقایان ریاستش را دارند و مشغول کار هستند توفیق پیدا بکنند و دست جنایتکار قدرت های بزرگ از ایران قطع بشود و اسلام آن طوری که هست در دنیا جلوه کند.
و السلام علیکم و رحمة اللَّه.
(صحیفه امام، ج 18، ص: 102-110)
داستان مرد لامذهب
? اين داستان را يكى از نويسندگان معاصر ـ كه به تازگى از دنيا رفته ـ نوشته است و من از خودش در جلسهاى شنيدم و گفت قصهاى است حقيقى كه در زندگى خودم شاهد اين قضيه بودهام. خودش نقل كرد و بعداً من در كتابش خواندم. مىگفت پدر من مرد مذهبى بود (خودش در زندگى مدتى لامذهبى را طى مىكرد ولى در اواخر عمرش مقدارى برگشت كرده بود.) در دبيرستان پسركى بود كه از نظر جوارح ناقص بود (به نظرم مىگفت شَل بود). پسرك عجيبى بود؛ از دوران نوجوانى تبليغات ضد مذهبى فوقالعادهاى در دبيرستان داشت.
?كوشش مىكرد هر بچه مذهبى را به هر شكل كه هست لامذهب كند. گاهى كه در منزل جمع مىشديم تا درسهايمان را حاضر كنيم، او مىپرداخت به همين بحثها و تبليغ مىكرد، مىگفت اين حرفها دروغ است، اساس ندارد (همان حرفهاى بچگانه)؛ شما مىگوييد قرآن از ناحيه خداست، من الان يك ورق قرآن را داخل بخارى مىگذارم، اگر از ناحيه خدا باشد خدا را خشم مىگيرد و مرا مىكشد. پس همين كه مرا نمىكشد، معلوم مىشود كه از ناحيه خدا نيست. با اين جور حرفها بچهها را اغفال مىكرد. اولياء بچهها فهميدند و اقدام كردند و او را از دبيرستان بيرون كردند. در خارج مدرسه هم همين طور بود.
? مىگفت چندين سال او را نديده بودم. روزى آمد منزل ما، از هر درى سخن گفتيم. نزديكيهاى غروب بود، يك وقت ديدم مىگويد غروب است من نمازم را نخواندهام، دارد قضا مىشود، دستشويى كجاست بروم وضو بگيرم، قبله كدام طرف است؟ من تعجب كردم كه يك ملحد درجه اول چنين مىگويد. چيزى نگفتم، راهنمايى كردم. رفت نماز خواند و برگشت. فهميد كه من تعجب كردم. گفت تو حتماً خيلى تعجب مىكنى كه مىبينى من نماز مىخوانم. گفتم بله كه تعجب مىكنم با آن سابقه كه داشتى.
? گفت هنوز هم من از نظر عقيده نمىتوانم بگويم به آن معنى مذهبى هستم، ولى رسيدهام به آنجا كه نمىتوان بدون مذهب زندگى كرد. يك تجربه اين قضيه را به من آموخت و آن تجربه، تجربه ازدواج من بود. من بعد از مدتها دختر دلخواه خودم را در منزل يك روحانى پيدا كردم و براى اينكه در اين ازدواج موفق بشوم تظاهر به مذهب هم كردم تا بالاخره موفق شدم. ز همان اوايل شروع كردم به تبليغ كردن روى زنم. فكر كردم زنم را بايد مثل خودم بكنم. او را كه ابتدا زن باحجابى بود قدم به قدم رساندم به جايى كه اصولا دين و مذهب اساسى ندارد؛ اصلا اين ازدواجى كه ما و شما كرديم يعنى چه؟ صيغه شرعى خوانديم، «اَنْكَحْتُ وَ قَبِلْتُ» بايد گفته شود يعنى چه؟! ما دوتا انسان هستيم، آزاديم، وقتى كه پيمان بستيم كه زندگى مشترك داشته باشيم اسمش مىشود ازدواج. از آن وقتى كه اين پيمان را بستيم و راضى هستيم كه زندگى مشترك داشته باشيم، داريم؛
? فرض كن روزى نخواستيم زندگى مشترك داشته باشيم از هم جدا مىشويم. شما يك طرف من يك طرف. ازدواج يعنى چه؟ طلاق يعنى چه؟ اين مزخرفها يعنى چه؟ حسابى او را مثل خودم كردم. او را در مجالس و محافل شركت دادم. كمكم در رقص و مشروبخوارى از من داشت جلو مىافتاد، تا در بعضى از اين محافل و مجالس عيش به تدريج احساس كردم مثل اينكه با يكى از دوستانم يك علاقه خاصى پيدا كرده. گفتم خب، او هم آزاد است و آزادى دارد، همسر و شريك زندگى من هست ولى آزاد است، چه مانعى دارد؟ كمكم احساس كردم زندگى ما دارد سرد مىشود. باز هم براى من قابل تحمل بود.
?روزى همسرم به من گفت من ديگر مىخواهم از اين ساعت زن تو نباشم، چمدانم را بستم. اين را گفت و خواست برود. گفتم كجا مىخواهى بروى؟ گفت از اين ساعت زن تو نيستم. گفتم چطور مىشود زن من نباشى؟ زن من هستى. گفت مگر خودت نگفتى اين حرفها حرف مفت است؟ مگر نگفتى ازدواج يعنى ايجاد يك شركت با راضى شدن دو انسان، اساسش هم تراضى است، از آن ساعتى كه به اين شركت راضى هستيم زن و شوهريم، از آن ساعتى كه راضى نيستيم بهم خورده است؟ من ديگر راضى نيستم.
?هرچه داد و فرياد كردم فايده نداشت؛ كارهايش را كرده بود و رفت. مرغ از قفس پريد و خيلى هم مورد علاقه من بود. هرچه كردم نشد و رفت با همان دوستى كه به اصطلاحْ اين زن را از من قُر زده بود؛ كه آن دوست هم همين حساب را كرده بود، منفعت دوستى من را با لذت زندگى با اين زن حساب كرده بود، ديده بود اين ترجيح دارد.
?چند سال من در بدبختى و نكبت زندگى كردم به اميد اينكه برگردد و برنگشت. چارهاى نديدم جز اينكه ازدواج كنم ولى درس خودم را آموختم. اين دفعه رفتم در خانوادهاى كه چندان پايبند مذهب نبودند ولى آنجا اولين شرطم اين بود كه من يك آدم مذهبى هستم، من با آن زنى ازدواج مىكنم كه به مقررات مذهبى كاملا رفتار كند. خب، خانواده عروس گفتند زن مال توست، هر طورى كه دل تو مىخواهد زن تابع تو است.
?از همان ساعت اول كه زن را به منزل آوردم، گفتم يك ركعت نمازت نبايد ترك بشود. خودم هم وضو گرفتم نمازى با آداب خواندم. از آن وقت يك ركعت نمازم، يك روز روزهام و حتى قرآن صبحم ترك نشده است. اگرچه من از نظر عقيده هنوز نفهميدهام كه واقعاً مذهب درست هست يا نيست ولى فهميدم كه بىمذهب نمىشود زندگى كرد. من مىخواهم يك پيمانى ببندم، اگر چنين پشتوانه محكمى از ايمان نباشد اين زن هم دنبال همان زن را مىگيرد.
الان معنای واقعی این جمله امیرکبیر رو می فهمید؟
امیر کبیر بزرگ:
فکر میکردیم مشکلات کشور نیاز به وزیر دانا دارد…. حل نشد!
گفتیم شاه دانا میخواهدباز حل نشد!!
در آخر فهمیدیم که ملت دانا میخواهد!!!!!!
الان تنها جمله ای که آراممون می کنه اینه:
بچه ها اگر شهر سقوط کرد ، دوباره آن را پس میگیریم ؛ مواظب باشید ایمانتان سقوط نکند .
هدیه
شخصى در مدینه، مدرسه اى بنا کرده و به آموزش کودکان مشغول بود. روزى یکى از فرزندان امام حسین علیه السلام به مدرسه وى رفت و آیه شریفه «الحمد لله رب العالمین» را آموخت. وقتى به منزل برگشت، آیه را تلاوت کرد و معلوم شد آن را در مدرسه از معلم آموخته است.
امام حسین علیه السلام هدایاى بسیارى براى معلم فرستاد؛ آن گونه که موجب شگفتى گروهى از یاران آن حضرت شد.
آنها نزد امام آمدند و عرض کردند: آیا آن همه پاداش به معلم رواست که شما در برابر آموزش یک آیه، این همه براى وى فرستاده اید؟ حضرت فرمود: آنچه دادم، چگونه برابرى مى کند با ارزش آنچه او به پسرم آموخته است؟